به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
این سفر-این بار
چارک-یک چهارم
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
جَخت-متضاد صبر
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
پا واکردن-به راه افتادن بچه
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
پا شدن-از جا برخاستن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
پیه سوز- پی سوز
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
خش و خش-نگا. خش خش
ز ِله-ستوه-عجز
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
پَس-ناجور-خراب
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
حکیم جواب کرده-یتیم
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
چاخان پاخان-دروغ
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
چروک-چین و شکن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
آشغالی-سپور
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
پا شدن-از جا برخاستن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
زیر تشکی-رشوه
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
چک و چیل-لب و لوچه
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
چلو-برنج آب کشیده
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
چیز خور شدن-مسموم شدن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
خانم-زن بدکاره-هرزه
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
تب و تاب-سوز و گداز
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
زاچ-زائو
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
جملگی-تمامن-سراسر
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
باب-مرسوم-معمول
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
پاشیر-گودال پای شیر آب
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
ریشو-دارای ریش بلند
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
دست نماز-وضو
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
چیز خور شدن-مسموم شدن
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
پَخ-مسطح-بی ژرفا
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
تب و تاب-سوز و گداز
دور و دراز-فراخ و وسیع
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
پینه زده-وصله کرده
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
دوری-ظرف غذاخوری پهن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
جیغ و داد-داد و فریاد
آینهی هفتجوش-خورشید
پَس-ناجور-خراب
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
روی چشم-اطاعت می شود !
اقلکم-دستکم-لااقل
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
دزدی گرگی-دله دزدی
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
چین و چوروک-چین و شکن
فرض کنیم که
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
دبه کردن-دبه در آوردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
چراغانی کردن-جشن گرفتن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
دل کسی آمدن-دل آمدن
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دومندش-دوم از آن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
آلکلی(معتاد به الکل)
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
خفه خون-خفقان
خرابکار-اخلالگر-تروریست
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
آدم ثانی-حضرت نوح
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
پشت بام-سقف بیرونی بام
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
چپه-کجی به یک سمت
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
باد گلو زدن-آروغ زدن
آشغالی(سپور)
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دوا قرمز-پرمنگنات
چَخ چَخ-عیش و عشرت
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
دنده کج-کج خلق-یکدنده
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
آهو چشم-معشوق-شاهد
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
زیر دل زدن-تهوع آوردن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
چار نعل-به سرعت-به تاخت
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
چَکه-شوخ و بذله گو
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چوچول باز-دغل-بی حیا
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
راپرتچی-گزارش دهنده
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
پَخ خوردن-تیزی چیزی
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
ازرق(چشم زاغ)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
حهاز-کشتی بزرگ
تار-از محلی راندن
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
خاک پاک-زادگاه
خمیره-سرشت-ذات
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
دم-هنگام
زبان کوچکه-زبان کوچک
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
چله ی زمستان-سرمای سخت
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
بیخ خِر-بیخ گلو
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دُنگ-سهم-حصه
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
پرند-حرف بی هوده
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
تند نویسی-سریع نویسی
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
چُس افاده-افاده ی بی جا
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
پیش کردن گربه-راندن گربه
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
رم دادن-رماندن-فراری دادن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
افتادن بچه-سقط شدن جنین
بَر و رو-قد و قامت-چهره
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
فال بد زدن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
چقال-مهمل بقال
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
دولت منزل-دولت سرا
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
درمانگاه-جای درمان بیمار
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
چماق-چوبدست-گرز
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
چراغ الله-نگا. چراغ
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
جیره بندی-سهم بندی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
پول خرد-پول سکه ای
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
چُل کلید-جام درویشان
خودخوری-حالت خودخور
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
البرز-بلندقامت-دلیر
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
الفرار(گریز، بگریز !)
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
پت پتی-موتور سیکلت
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
حَب-قرص
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
پاتی کردن-باد دادن خرمن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
جگرکی-جگر فروش
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
چینه-دیوار گلی
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
بند آمدن-متوقف شدن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
چینه کشی-شغل چینه کش
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
تپلی-گرد و چاق
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
چلو-برنج آب کشیده
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
دزدی گرگی-دله دزدی
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند