تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
اختر شمردن(شببیداری)
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
آزگار-زمان دراز
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
پیش کنار-بیضه-خایه
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
خِر-حنجره-گلو
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
برادر تنی-برادر حقیقی
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
رودرواسی-رودربایستی
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
باجی-خواهر-زن ناشناس
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
جار-چلچراغ-شمعدان
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
تحصیل کرده-درس خوانده
دله بازی-رفتار آدم دله
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
حمله ور شدن-یورش بردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
افسارگسیخته-سرکش
بنده منزل-خانه ی من
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
دست و پا کردن-فراهم آوردن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
آتش بیباد(ظلم، می)
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
فال بد زدن
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
دستی-به عمد-از روی تعمد
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
توان هماوردی با کسی را داشتن
فرسوده و خراب شدن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بفرما زدن-تعارف کردن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
آبدست-ماهر-استاد
رخصت خواستن-اجازه خواستن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
دهن دره-خمیازه
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
برزخ شدن-ناراحت شدن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
دُوال پا-آدم سمج
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
پنزر- پندر
پا-حریف
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
انداختنی-جنس نامرغوب
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
تخم چشم-مردمک چشم
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
چراغان شدن-جشن گرفتن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
بازار مکاره-بازار موقت
تیار-درست و آماده
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
راپرت-گزارش-خبر
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
پشتی-بالش-حمایت
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
به سر دویدن- با سر رفتن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
دهن بسته-حیوان
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
ته ریش-ریش اندک
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
زمخت-درشت-ناهنجار
دور و بر-اطراف-پیرامون
در چاه افتادن-فریب خوردن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
ز ِله-ستوه-عجز
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
زپرتو-ضعیف-بی دوام
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
چپو شدن-غارت شدن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
خرج تراشی-هزینه درست کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
زیر جلی-پنهانی-آهسته
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
فرسوده و خراب شدن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
خیس شدن-تر شدن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
دوخت و دوز-خیاطی
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
داوطلب-خواستار-نامزد
پاچین-دامن زنانه
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
تنبان درآر-بی حیا-دریده
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
زهره دان-کیسه ی صفرا
چک و چیل-لب و لوچه
دخترینه-دختر-مونث
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
خر بی یال و دم-احمق-نادان
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
روان کردن-از بر کردن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
با کسی بحث و مجادله کردن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
بی اشتها-بی میل به غذا
چیلک دان-چینه دان
پَخ خوردن-تیزی چیزی
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
آتشِ بسته(طلا)
حال و بار-وضع زندگی
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
از جگر گذشتن-نامردی کردن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
در چاه افتادن-فریب خوردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
حظ کردن-لذت بردن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
پت و پاره-ژنده-فرسوده
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
جان کلام-اصل مطلب
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
دست زدن-لمس کردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
آتشِ بسته-طلا
حاضر به یراق-حاضر و آماده
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
زردنبو-زردمبو
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
چار دیواری-خانه
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
زبان گز-چیز تند و تیز
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
پشتک-پرش از پشت
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
چاسان فاسان-آرایش-بزک
آینهی زانو-برآمدگی زانو
آب شیراز(شراب)
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
خر زور-نیرومند-پرزور
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
تخم چشم-مردمک چشم
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
خواب و خوراک-خورد و خواب
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
پاچین-دامن زنانه
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
دزد زده-سرقت شده
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
برخورد-بهم خوردن-تصادف
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
آبِ خشک-آب بسته
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
پا پتی-پا برهنه
بَر و بیابان-دشت و صحرا
جز و ولز-نگا. جز و وز
زیر دست-تابع-فرمان بردار
پشت بام-سقف بیرونی بام
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
دست اول-نو و تازه
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
خلاص-تمام شد-مُرد
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
با دست و پا-آدم زرنگ
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
درق دروق-درق درق
کار شگفتانگیز کردن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
آفتابی کردن-پدیدار کردن
خانم-زن بدکاره-هرزه
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
تلخه-تریاک-سوخته
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
خبر گرفتن-پرسیدن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
راپرت-گزارش-خبر
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی