حاضر و آماده-آماده
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
بنگی-معتاد به حشیش
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
دیگ به سر-لو لو
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
خدا نگهدار-خدا حافظ
بَهمان-فلان
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
خودسر-گستاخ-سرکش
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دندان شکن-قاطع-محکم
بد قلق-بد عادت-بد ادا
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
چیل-آدم بد بیار
جَفت-چوب بست انگور
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
آب سیر-جانور خوشرفتار
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
تر و فرز-چست و چابک
آتش بیدود-آفتاب-غضب
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پشته کردن-روی هم انباشتن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
چین خوردن-چروک شدن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دور و دراز-فراخ و وسیع
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
آواز شدن(شهره شدن)
تند نویسی-سریع نویسی
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
تر و فرز-چست و چابک
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
زهکونی-اردنگی-تیپا
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
ادرار بزرگ(مدفوع)
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
آب شیراز-شراب
چول کردن-شرمنده کردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
ذِله شدن-ذله آمدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دست اول-نو و تازه
حرص و جوش-عصبانیت
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
دق دلی-دق دل
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
چین و چوروک-چین و شکن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
پکاندن-ترکاندن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
پول چای دادن-انعام دادن
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
بر پا شدن-ایجاد شدن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
دنیا آمدن-زاده شدن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
بی سر و پا-پست-فرومایه
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
جزغاله-سوخته-زغال شده
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
دُوال پا-آدم سمج
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
چُر-ادرار
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
خوره-جذام-آکله
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
پا سوز-عاشق شیفته
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
حاضر به یراق-حاضر و آماده
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
روده دراز-پر حرف-وراج
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
جامه شور-رختشوی
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
پشتک-پرش از پشت
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
چارچار زدن-بی حیایی کردن
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پت پتی-موتور سیکلت
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
پاکاری-شغل پاکار
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
حرف-سخن-گفتار-کلام
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
در چاه افتادن-فریب خوردن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
زار-نا به سامان-خراب-بد
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
چینی بند-چینی بند زن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
حق شناس-سپاس گزار
دلجور-همدل
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
تو دوزی-دوختن از درون
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
رشوه گرفتن-رشوه خواری
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
آب آتش زده-اشک
حجله خانه-اتاق شب زفاف
دست زدن-لمس کردن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
دریافت-گرفتن-ادراک
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
جَخت-متضاد صبر
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
زبان تر کردن-سخن گفتن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
دست کردن-دست فرو بردن
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
خبر گرفتن-پرسیدن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
دیر فهم-کند ذهن-کودن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
دوندگی-سعی و کوشش
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
تپق-گرفتگی زبان
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
خیط شدن-نگا. خیت شدن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
ازدسترفته(عاشق)
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
امن و امان(بدون بیم و هراس)
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
خِل-خلط بینی
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
با متانت-با وقار
خش-صدای گرفته-خراش
رم کردن-رمیدن-گریختن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
آکَل-آقای کربلایی
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
حرف-سخن-گفتار-کلام
دق دلی-دق دل
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
ریزه میزه-ریزه پیزه
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
خوابگوشی-سیلی-کشیده
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
پامال شدن-از بین رفتن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
اله و بله(چنین و چنان)
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
داغان-از هم پاشیده-پریشان
جزاندن-آزار و اذیت کردن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
پیش پیشکی-از پیش
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
پاک-به کلی-یکسره
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
بی ریخت کردن-کتک زدن
دان-دانه-چینه
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دانه دانه-یک یک
زبان در قفا-زبان پس قفا
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
جَرّ-کشمکش دعوا
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
بَرج-خرج های خارج از خانه
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
جانور-کرم شکم و معده
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
اَتَر زدن-فال بد زدن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
پَخ خوردن-تیزی چیزی
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
حتم داشتن یق-ین داشتن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
ریختن مو-سخت وحشت کردن
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
باش !-نگاه کن-ببین
پس نشستن-عقب نشینی کردن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
حمله کردن-یورش بردن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
تته پته-لکنت زبان
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
بغداد خراب-شکم گرسنه
روغن داغ-روغن گداخته
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
تخم جن-حرام زاده
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
روان کردن-از بر کردن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
جیره-سهم معین
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
رودل-سنگینی معده
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
ادرار بزرگ(مدفوع)
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
ریش توپی-ریش تپه
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
چپه-کجی به یک سمت
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
خستگی در کردن-استراحت کردن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
توالت کردن-آرایش کردن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
دیم کاری-کشاورزی دیم
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
پاره آجر-شکسته ی آجر
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
اشک خنک-گریهی ساختگی
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
خصوصی-مقابل عمومی
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
ترید- تلیت
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
دست باف-بافته با دست
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
زمخت-درشت-ناهنجار
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
زَوال-مست مست-لول
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
اهل دود(سیگاری)
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دست پاک-درستکار
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
دانه دانه-یک یک
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
در زدن-کوبیدن در خانه
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
جیره-سهم معین
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
زار زدن-سخت گریه کردن
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پیگرد-پی گیری-تعقیب
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
چارقد-روسری زنانه
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
خودفروش-فاحشه-خائن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
تخم جن-حرام زاده
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
خر و پف-نگا. خرناس
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دست پیش-گدا
بلند بالا-قد بلند
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
دمدمی مزاج-دمدمی
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
رو شور-سفیداب
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
خوره-جذام-آکله
چاره ساز-خداوند
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
اشک تمساح-گریه ی دروغین
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
جگرک-نگا. جغور بغور
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده