در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
خفه خون-خفقان
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
زار-نا به سامان-خراب-بد
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
آدم ثانی(حضرت نوح)
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
دبنگ-احمق-کودن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
دل و دماغ-دل و حوصله
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
تخم جن-حرام زاده
احتیاطی-نجس-ناپاک
بی معنی- بیخود
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
پیله-مو
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
چهل منار-تخت جمشید
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
حلال زاده-پاک و نجیب
استخواندار(محکم، بااراده)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
چِخ کردن-راندن سگ
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دستکاری-دست بردن در چیزی
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
تاریخچه-تاریخ مختصر
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
پا به فرار گذاشتن-گریختن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
زیر چاقی-مهارت
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
آبدست-ماهر-استاد
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
اجابت کردن معده-قضای حاجت
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
جاهل پسند-چیزی که جوان
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
جان کلام-اصل مطلب
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
بخت-شانس-اقبال-شوهر
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
خشکه پلو-کته
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
چلو صاف کن-آبکش
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
دست اول-نو و تازه
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
اُق زدن(بالا آوردن)
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
خاله وارَس-آدم فضول
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
تر دماغ-سرحال-شنگول
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
بیسار-فلان
رفتگر-سپور-آشغالی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
ز ِله-ستوه-عجز
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
پنزر- پندر
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
چنبره زدن-حلقه زدن
پخش-پراکنده
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
خایه-بیضه-جرات
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
تل انبار-توده-انباشته
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
به جا آوردن-شناختن
بی پایه-دروغ-پوچ
دسته پل-الک دولک
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
چنار تجریش-متلک بد
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
بَر و رو-قد و قامت-چهره
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
حضرت عباسی-راست و درست
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
پا به پا شدن-تردید داشتن
خود را خوردن-رنج بردن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
داش-لوطی-مشدی
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
به باد دادن- باد دادن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
حلق آویز-به دار کشیده
چراغان شدن-جشن گرفتن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
خط افتادن-خراش افتادن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
بند کردن-محکم کردن
زانویی-زانو
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
بر ملا شدن-آشکار گشتن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
دایی اوغلی-پسر دایی
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
چوچول باز-دغل-بی حیا
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
زیر دل زدن-تهوع آوردن
خِفت-نوعی گره
ته نشین شدن-رسوب کردن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
حق شناس-سپاس گزار
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
چپ-لوچ-مخالف حکومت
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
دوا قرمز-پرمنگنات
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
تند نویسی-سریع نویسی
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
چار راه-محل تقاطع دو راه
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
امن و امان(بدون بیم و هراس)
انگشتشمار(کم، معدود)
جَخت-متضاد صبر
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
چله ی زمستان-سرمای سخت
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
بالا آوردن-استفراغ کردن
خرکار-پرکار
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
زار زدن-سخت گریه کردن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
حمامی-گرمابه دار
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
جمع کردن-گرد آوردن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دست مزد-اجرت-مزد کار
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
دایی اوغلی-پسر دایی
تحصیل کرده-درس خوانده
چقال-مهمل بقال
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
دست فروشی-شغل دست فروش
خایه-بیضه-جرات
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
آتشی-تندخو-زودخشم
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چرند گو-یاوه گو
دوا درمان-مداوا-معالجه
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
خداپسندانه-مورد پسند خدا
راپرتچی-گزارش دهنده
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
حقه زدن-فریب دادن
زیر سری-بالش-متکا
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
چیلک دان-چینه دان
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
چراغان شدن-جشن گرفتن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
حلال وار-به صورت حلال
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
خاطره-یادگار
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
درز گرفته-کوتاه کرده
خال به خال-خال خال
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
چین و خم-پیچ و تاب
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
چنار عباس علی-متلک بد
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
ریز-خرد-کوچک
چُل-آلت مرد
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
اکبیری-زشت-بیریخت
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
دست و بال-دور و بر-اطراف
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
حلال زاده-پاک و نجیب
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
دسته پل-الک دولک
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
زبانی-شفاهی
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
تا-توانایی
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
دهن دره-خمیازه
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
به خط کردن-به صف کشیدن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
دست نماز-وضو
تریاکی-معتاد به تریاک
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
الفرار(گریز، بگریز !)
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
پرند-حرف بی هوده
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
اسب چوبین(تابوت)
از دست دادن(گم کردن)
جیک-صدا-آواز
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
جانور-کرم شکم و معده
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
زار زدن-سخت گریه کردن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
دست تنها-بی یار-تنها
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دست و پا-توانایی-عُرضه
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
آتشِ بسته(طلا)
دنیا آمدن-زاده شدن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
بی اشتها-بی میل به غذا
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
تنوری-پخته شده در تنور
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
رجاله-اراذل و اوباش
آبِ خشک-آب بسته
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن